هنگامههای پایه امن، پناهگاه ایمن
بحث در فضای درمان و هنگامه های آن بود، آوردیم که در دیدگاه دلبستگی ( Attachment) و بطور کل درمان های تحلیلی و پویشی، درمان نوعی والدگری نو (reparenting) است. به عبارتی کودکی که رفتارهایی انجام داده و از واکنش های والدین صدمه و آسیب دیده، در فضای درمان همان رفتارها همراه با همان هیجانات و بارعاطفی تکرار و تجربه می شوند اما نتیجه و عکس العمل متفاوتی و نه یکسانی را دریافت می کنند. به نوعی که بیمار اجازه می یاید هیجاناتش را بصورت اصلاحی تجربه نماید. از لحاظ آسیب شناسی صدمه ای که والدین به کودک رسانیده اند بخاطر نبودن یا غفلت و کاهلی در پایه ایمن(secure base) و پناهگاه امن( safe haven) می باشد. اموری که باید بصورت ایده آل در درمان، فضای درمان و هنگامه های درمان رخ دهند. بیمار با وضعیتی به درمان رجوع کرده که مکانیزم های دفاعی دیگر پاسخگویش نبوده اند، ایگو ضعیف شده و قدرت تعادل سازی بین اید و سوپرایگو را ندارد، یا اید سرکش و برافراشته شده و یا سوپرایگو هرچند معمولا بنوعی سوپرایگو خود مزدور اید است. در درمان، بخصوص درمان های تحلیلی هدف بازسازی شخصیت بیمار است. یک شیوه تحلیلی می تواند این باشد که ابتدا تعارضات اولیه بیمار شناسایی شوند بصورت ورود به ناخودآگاه و بازگشایی ناخودآگاه که امری ضروری می نماید. چرا که تمایلات اید سرکوب شده اند. سرکوبی که برایش انرژی صرف شده ولی تاثیر آن تمایل پا برجاست. انرژی صرف شده بتدریج پس از سرکوبی های مکرر هر لحظه متراکم تر از قبل می شود تا حد انفجار به عبارتی مکانیزم ها دیگر پاسخگو و قدرت نگهدارنده را از دست می دهند. قطرات آب پشت سد جمع شده اند و سیلاب ویرانگری را شکل داده اند که ترک ها بر سد زده و در حال انفجاری که شهری را زیر و رو کنند و یا فنری که تا سرحد امکان جمع شده و حال آماده آزاد شدن و پرش. منظور اینکه بیمار آسیب پذیر گردیده و قدرت سازگاری از او گرفته شده است. حائز اهمیت اینکه سرکوبی های تمایلات اید بنوعی بخاطر نقش و حکمرانی های سوپرایگو ( باید ها و نبایدها) رخ داده است. در برخی درمان های تحلیلی سوپرایگو را برمی داریم و اجازه به اید می دهیم تا مانند اسب بدون لگام شروع به تازش کند و ما پشت سر او تعارضات اولیه را با بازگشایی ناخودآگاه کشف می کنیم و با تعبیر و تفسیر انتهایی به بیمار بینش می دهیم. ایدی که می تواند برای بار اول در فضایی کاملا مطمئن خودش را بدون سانسور تجربه کند اما آسیب پذیری بیمار را نیز در پی دارد و نقش درمانگر بعنوان مراقب حساس می شود. محیط و فضا و هنگامه های آن باید کاملا استرلیزه شوند مانند جراحی باز یک عمل قلب که بیمار به میکرب ها حساس می شود. در اینجا هم فرد سوپرایگو ندارد و اید لذت طلب و بدون منطق فرصت یافته تا پس از سالها اجازه بروز پیدا کند. در گذر و پس از مراحل درمان است که بیمار شروع با بازسازی سوپرایگوی منطقی تر و استفاده مکانیزم های دفاعی پخته می کند. از اینروست که درمان، فضای درمان، و هنگامه های درمان اهمیت می یابند چراکه بیمار در مراحلی از درمان سخت آسیب پذیرست. پایه ایمن به درمانگر و هنگامه های فضای درمان اشاره دارد یعنی درمانگر دچار لغزش و کوری نشود. در تمام مدت درمان، در مواقعی که بیمار بدون منطق کور می شود اما درمانگر چشمانش بینا و نافذ با شناخت و بینش به حال خود، مراقب بیمارش است. در اینجاست که نقش و اهمیت درمانگر تحلیل شده برجسته، کارساز و روشن است. زمانیکه اید بیمار اجازه بروز یافت و شروع به فعال شدن نمود، این اجاز فقط در فضای درمان مطمئن است که می تواند آسیب پذیر نباشد. در این فضای مطمئن است که بیمار می تواند کودکی کند، همانگونه که هست شود، بدون تامل و منطق عمل کند، بدون اندیشه و آنچه به ذهنش خطور می کند، آنچه را در ناخودآگاه به بند کشیده آزاد کند،نقابی که برای خود و تعامل با دیگران ساخته بردارد، وهم هایش را مشاهده کند به پرسش گذارد و پاسخ یابی کند تا آزادانه، آگاهانه و با خواست خودش تصمیم گیری کند و سلامت را بازیابد. این تجربه فقط در فضای درمان مطمئن امکان پذیر است. همانگونه که ذکر شد بیمار آسیب پذیر می شود از جمله آسیب های اید بدون افسار و رها تمایلات جنسی است. در درمان تحلیلی اگر درمانگر تحلیل شده نباشد و به وضع و حال خود ناآگاه به غلط اید بیمار را اجابت می کند در حالیکه این تمایل به خاطر عدم حضور سوپرایگو، و رابطه انتقالی بیمار و درمانگر صورت گرفته است و هدفش نقش درمانگری است که او را ابژه سرکوب شده کودکی خود یافته است و نه شخص درمانگر. اینجاست که درمانگر ناوارد خودش را به زیر کشیده (هم از سوی خود و هم از سوی بیمار به زیر کشیده شده است) و اینکه صدمه جدی به بیمار وارد ساخته است و تبعات آن از وابستگی بیمار گونه تا برسد به خودکشی بیمار از احساس گناهش گسترش می یابد. بنابراین پایه ایمن در فضای درمان خصوصا در درمان تحلیلی بسیار ضروری و حائز اهمیت است. دیگری پناهگاه امن. یکی اینکه، زمانیکه اید غیرمنطق بیمار شروع به بروز کرد و کودکی نمود، رفتارهای بدون تامل را نزد درمانگر هرچند در فضای درمان انجام داد، پس از آن یا پس از ترک جلسه بیمار مترصد قضاوت می شود. اتفاق می افتد که بیمار در انتهای جلسه به درمانگر بگوید امروز چیزهایی گفتم که نباید می گفتم یا خیلی بد عمل کردم و شروع به عذرخواهی کند. البته که این قضاوت هم از وهم بیمار می آید و هم بخاطر تعمیم محیط و جهان پیرامونش به فضای درمان باشد، هرچند این دو (فضای درمان و محیط بیرون) متفاوتند. انسانها در بیرون دائم در حال ارزیابی و قضاوت همدیگرند در حالیکه در فضای درمان، قضاوت نیست و پذیرش هست هرچند که این پذیرش مشروط و همراه با ناکامی یا غیرمشروط و یا حتی خنثی باشد اما همیشه درب درمان بروی بیمار باز است و در فضای درمان خوب و بدی نیست، قضاوتی نیست. مورد دیگر می تواند ترک درمان و بازگشت مجدد به درمان می باشد( در درمان های اعتیاد یا احساس گناه رابطه جنسی بیشتر دیده می شود) درمانگر باز هم می پذیرد هرچند با شرایط باشد چرا که خود آن شرایط هم برای جنبه درمانی و تحلیل سایکوپاتولوژی بیمار است. به عبارتی فضای درمان، فضای است که اگر بیمار دفعه صدم هم بیاید پذیرفته می شود. فضای درمان پناهگاه است. بیمار می رود، پرواز می کند و نه تنها درست ها بلکه اشتباهاتش را نیز آزمایش می کند. همه اینها قابلیت ها و توانمندی های فرد است و اینکه می داند جایی پناهگاهی هست که هروقت لازم داشت می تواند برگردد و فرود آید و با رویی گرم استقبال شود و وجود هستی خودش آنجا حائز اهمیت است که قضاوت نمی شود.
مصطفی محمودی قهساره
مرکز مشاوره کیمیا