روانکاوی برای افرادی است که دو خصیصه داشته باشند. خواب شان آشفته شده باشد و تصمیم به فهمیدن دارند. اولی شرط لازم و دومی شرط کافی برای روانکاوی است. کسی که این دو شرط را دارا باشد، ناممکن را ممکن می کند. جالب است، راز موفقیت لالایی خوان ها نیز در همین است که با کسانی سروکار دارند که خواب شان آشفته شده است. اما، اینها کسانی هستند که هیچ تصمیمی برای فهمیدن ندارند. اینها با تشنجی تمام از این لالایی خوان به لالایی خوان دیگری پناه می برند. زیرا در پی فرجی هستند تا شاید دوباره خواب شان ببرد. بی جهت نیست که از نگاه لکان نرمال ها را افرادی می داند که هیچ کس قادر نیست خواب شان را آشفت کند. «نرمال بودن، پارادایم آسیب شناسی روانی است. زیرا بطور بنیادی غیرقابل درمان است». حال افرادی که در پی نرمال شدن هستند، کامیاب اند یا ورشکسته؟ می دانید که نرمال بودن از لحاظ ریشه شناختی واژه ای از قرن هیجدم میلادی، بدون اعتبار ارزشی، برای اینکه تولیدکنندگان تا به سادگی بتوانند نیروها را سریع جایگزین کنند، آنها نیاز به متحدالشکلی و همرنگی داشتند. این واژه زاده همان عصر، عصر ماشین و دستاوردهای تکنولوژی است. اوج این واژه کجا بود؟ قرن بیستم، در طرز تفکر «تیلور»، مبتکر «مدیریت علمی». می گوید «در گذشته، بشر مقام اول را دارا بود، در آینده این سیستم است که مقام اول را خواهد داشت». جالب اینکه روش مدیریت علمی تیلور بازدهی تا میزان 400% بالا برد. حال اینکه ماده اولیه این افزایش بازدهی چه بوده، جای سوال. باری، امروز نیز گفتار علمی متأثر از همین طرز تلقی بهره کشانه از انسان است که در اشاعه آن از هیچ کوششی فروگذاری نمی شود. بنابراین، امروز، غایت و بالاترین هدف گفتار علمی همین نرمال شدن است. اما آیا همه در یاری این هدف، همراهی کردند؟ خیر. شاعران و هنرمندان از این مسیر مستثنا بودند. اما آن چیزی که به آن سوداگران علم شک وارد کرد و انگشت بر دندان گزیدن گذاشت، کسی نبود مگر؛ فروید. زیرا او از سرای همان دانش مداری بود که برخاست و همه را زیر سوال برد. بعبارتی او مرد انقلابی، بعنوان یک دانش مدار و نه بعنوان یک هنرمند. او با مطرح ساختن «ناخودآگاه» نه تنها چوبی را لای چرخ عظیم سیستماتیزم نهاد بلکه بدون شک ننشان داد که یک جای این ماشین کوچولو یعنی انسان بطور اساسی خراب است. فروید این خرابی بنیادی، نه هم ریختگی ریشه ای، نابود کننده تمام تلاش های تربیت کنندگان حرفه ای را ناخودآگاه نامید. این همان فاکتوری است که اگر به حساب آورده نشود، تمام محاسبات غلط از آب در می آید. تفاوت علم رونکاوی بطور اسای با دیگر علوم از همین جاست. چیزی که تمام دانش روانکاوی نیز بر اساس آن قرار گرفته است. اما تمام علوم دیگر با «خودآگاه» سروکار دارند. آنها دایما به دنبال کاهش تاثیر ذهنیت(subjective) و ایده آل سازی عینیت(objective) در مطالعات شان هستند. در حالی که در علم روانکاوی، موضوع همان ذهنیت انسان هاست. بعبارتی سوژه مطالعه گر علوم دیگر، خود ابژۀ مورد مطالعۀ روانکاوی است.
سوال. سوژه مطالعه گر روانکاوی کیست؟ یعنی می خواهم بگویم که اگر سوژه مطالعه گر در رونکاوی، کار مطالعۀ سوژۀ مطالعه گر تمام علوم دیگر را بر عهده دارد، پس خود او چگونه سوژه ای است؟ او چگونه قادر به چنین کار خطیری شده است؟ اولین نکته قابل فهم به ذهن این است؛ از اینروست که نه هشت جلسه، نه هشت ماه و نه هشت سال برای انجام این کار، کافی نیست. بر این سبیل است که نه تنها گذراندن دوره های آموزشی احتیاج به دوران طولانی مدتی دارد بلکه مستلزم این نیز است که در خود فرد روانکاو باید یک تحول اساسی ایجاد شده باشد. کدام تحول؟ چگونه تحولی؟ تحولی که از هیچ طریق دیگر ممکن نیست، مگر اینکه او فقط خودش را ابژۀ مورد مطالعه قرار دهد. بعنی روانکاو خودش روانکاوی شود. باری تاکید بر این دو نکته است که سوژۀ مطالعه گر در روانکاوی، نه تنها می بایست خودش روانکاوی شده باشد بلکه می بایست به عنوان ابژۀ مطالعه گر علوم روانکاوی نیز شده باشد. منظور این که برای روانکاو شدن به دانش بسیار وسیعی در حوزه های بسیار گسترده علوم دیگر نیاز است. از اینرو بوده که لقب فروید در نوجوانی «کرم کتابخوان» است. لکان کسی بود که وقتی حرف می زد، تقریبا هیچ کس نمی فهمید.
مصطفی محمودی قهساره
مرکز مشاوره کیمیا