اوصینی و اوصیکم بالتقوی الله و نظم امرکم
فروید در مقاله ای(ویژگی برخی شخصیت ها در روانکاوی، 1915) آورده که برخی بیماران بر فعل خلاف و ناپسندی که از آن نهی شده اند، پای می فشارند و با انجام آن فعل از تسکین روانی برخوردار می شوند. گرچه از احساس گناه فعلی در رنج هستند اما از منشأ آن بی خبرند، اما انجام آن فعل خلاف تا حدودی فشار مجهوله را کاهش می دهد. زیرا برای احساس گناه علتی هرچند ظاهری فراهم می کنند. (این احساس مجهول گناه از نگاه فروید از عقده ادیپ همان میل ناخودآگاه به کشتن پدر و تصاحب مادر نشأت می گیرد. همچنین فروید در تمدن و ملامت های آن، 1930 علاوه بر موضوع عقده ادیپ دو منشا را برای احساس گناه آورده است، یکی ترس در برابر مرجعیت بیرونی (ابژه عشقی) که آدمی را مجبور به چشم پوشی از ارضای سائق هایش می کند و سپس ترس در برابر سوپرایگو که به علت اینکه ادامه بقای آرزوهای ممنوع را نمی توان از نظر او مخفی نگاه داشت به منظور مجازات به فرد فشار می آورد). از همین منظر است که اوقاتی بچه ها دست به شیطنت بیش از حد می زنند تا سبب تحریک والدین برای تنبیه شوند. باری، قضیه چنان می نماید که فعل ناپسند بطور ناخودآگاه می تواند تسکین و رفع یک احساس گناه را موجب شود و فرد برای رویارو نشدن با حقیقت موضوع دست به افراط در آن فعل خلاف بزند. همچنین فروید در مقاله ای دیگر(روانکاوی پایان پذیر و پایان ناپذیر، 1936) به مکانیزم های روانی اشاره ای دارد. ایگو برای اینکه هزینه کمتری برای فرونشانی تنش بپردازد، واقعیت را تحریف می کند، که اینکار را با مکانیزم های دفاعی سروسامان می بخشد. بعبارتی ایگو با مکانیزم های دفاعی دست به مصالحه بین تمایلات و دستورات اید و سوپرایگو می زند. از آنجایی که واکنش های تعارضی از کودکی آمده اند و از همان ابتدا ایگو یک سری مکانیزم ها در حوزه ای واحد را بکار گرفته، ازینرو شخصیت فرد تحت تاثیر آن رقم مکانیزم ها صورت بندی می شود و در ادامه تقریبا مکانیزم ها را می توان بطور عادتی و ثابت مشاهده کرد (می توان در اینجا برای گسترده و فربه تر شدن بحث مثلث تعارض ایزرل برگرفته از نظریه ساختاری فروید و مثلث شخص منینگر برآمده از اصل اجبار به تکرار فروید را که توسط مالان با یکدیگر بکار گرفته شد، پیگیری کرد).
بزرگی(مطهری در مقدمه عدل الهی و نظام حقوق زن در اسلام) آورده که «شکگرچه منزلگاه خوب و توقفگاه مناسبی نیست ولی معبر خوب و لازمی است». لازم است سالی اگر توفیق بیشتر بود ماهی، اگر بیشتر روزی، اگر خیلی عالی ساعتی و چه عالیتر دقیقه ای و لحظه ای،(با توجه به اینکه ماه مبارک رمضان را در پیش داریم) توقفی پیشه کنیم، افعالمان را ارزیابی کنیم. به قول بزرگ اسلام(ص) محاسبه نفسی کنیم. به منشأ رفتارهایمان اندیشه ای ورزیم. خودمان را به سوال بگزاریم. زکجا آمده ام؟ آمدنم بهر چه بود؟ به قول استاد گرانقدر خدیوی زند مشاهده کن، به پرسش گذار، پاسخ یابی کن و در هر کاری بگو منظورم چیست؟(اشاره به آیات قرآنی با شروع کلماتی چون انظر، کیف .... دارد). ایشان می فرمودند هرگاه از درب وارد شدی و گفتی منظورت چیست، آنروز تو سالمی. سالم کسی است که آزادانه، آگاهانه و خودخواست عمل می کند. پس پرسش خوبی است. منظورم از این رفتار چیست؟ آزادانه است؟ آگاهانه است؟ خودخواست است؟ یا بقول زرتشت. پندارم نیک است؟ گفتارم نیک است؟ کردارم نیک است؟ همچنین دکتر سروش می فرمودند باید دید اعمالمان از جنس علتی اند یا دلیلی؟ تقلیدی اند یا تحقیقی؟ خیلی مهم است که ببینیم به پای اعمالمان تا چه اندازه به ارزش خودمان در برابر آن کوتاه می آییم. در قرآن آمده که «خودتان را به کمتر از بهشت نفروشید» یا می توان گفت خودتان را به کمتر از خودتان نفروشید. اگر من بدانم که جنس من از چیست؟ بدانم که من تجلی از پروردگارم هستم. به قول خواجوی «ما بلبل خوش نغمه باغ ملکوتیم». اینجاست که دعای حضرت امیر(ع) در آورده کمیل معنا می یابد. «صبرت علی عذابک فکیف اصبر علی فراقک؟»
از یک سو زندگی من بدست مکانیزم های دفاعی که سودآورنده برای مقتضیات ایگو که کاهش هزینه باشد، خورده و از سوی دیگر لَختی و جهدی برای خوداندیشی. اینجاست که ایگو در موضع تهدید قرار می گیرد. او که برای خود سیستم تعادلی ایجاد کرده بود، حال به شدت محافظه کار گردیده و حاضر به پرداخت هزینه چه رسد به انقلابی درونی نیست. ایگو توانسته با تحریف واقعیت رفتار نسبتأ ثابتی دست و پا و نتایج را برای خودش قابل پیش بینی کند. (هرچند حقایق سر جایشان هستند) خودشکنی، تحول و انقلاب درونی کار هر کس نیست. بقول مولوی؛
«ای شهان کشتیم ما خصم برون، ماند خصمی زو بتر در اندرون
کشتن این کار عقل و هوش نیست، شیر باطن سخره خرگوش نیست
سهل شیری دان که صف ها بشکند، شیر آن است آن که خود را بشکند»
پشت پا زدن به آنچه بوده و هست.(البته خوبیها مقامشان محفوظ). اما سیستم قرار است متحول شود. کجای کار بودیم. برای اینکه مسأله را بررسی نکنیم، صورت مسأله را پاک می کردیم و بر مسأله ناپسند اصرار می ورزیدیم. امروز را بفردا می انداختیم. با جملاتی مثل من همین هستم، اصلا خوب کردم، باز هم می کنم. که چی؟ چرا نکنم؟ خودمان را در ظاهر راضی می کردیم. اما وقتی تنها می شدیم، احساس گناه رهایمان نمی کرد. می گوییم اگر این یکی بگذرد فراموش می کنیم.(اشتباهی که برخی دیدگاه های سطحی درمانی روانشناسی هم مرتکب می شوند) اما غافل از اینکه از جایی دیگر به شکل و صورتی دیگر می زند بیرون. تنها هیجانات مان را سرکوب می کنیم. فارغ از اینکه آن ها بروی همدیگر انباشته می شوند(بقول یونگ)، می گویم این یکی دیگر آن یکی نیست. این بار مثل آن بار نمی شود، ولی ما در هر لحظه در حال تکراریم(بقول فروید). این پرخاشگری ها، این چانه زدن ها، ، این گریه ها، خنده ها، این قضاوت ها، این بداخلاقی ها، حسادت ها، تهمت ها و .... از کجا می آیند. از اصرار بر تلاش مخفی کردن احساس گناه. اگر ثانیه ای به عمق ارزش و فعل مان اندیشه کنیم چه می شود؟ «نابود می شوم». سخت ترین نکته بحث را با یاد لکان تمام می کنم که ژوئی سانس را مطرح می کند. خیلی اوقات از درد کثیفی که داریم لذت می بریم. فروید هم در مقاله اش(تکنیک در روانکاوی، 1950) آورده که برخی بیماران که مقاومت ناشی از اید دارند، اصلاً نمی خواهند سلامت باشند.
«مر رسن را نیست جرمی ای عنود، چون ترا سودای سربالا نبود»(مولوی)
مصطفی محمودی قهساره
مرکز مشاوره کیمیا